چند پارتی جونگکوک🐰عشق
پارت 5
ویو یونا
دیدم کوک پیام داده و نوشته سلام خوبی؟؟ من وحشتناک سرما خوردم حالم خیلی بده بعد مامان و بابام یه کشور دیگه ان و من تنهام میشه بیای پیشم بمونی؟؟(چه زود پسر خاله شد😂)
براش نوشتم اگه بابام بزاره حتما میام وایسا بهش بگم
رفتم پایین دیدم بابام با مامانم روی مبل نشسته بودن و فیلم میدیدن
+بابا
~بله دخترم
+بابا یکی از دوستای صمیمیم سرما خوردگی شدید گرفته حالش بده بعد مامان و باباش این کشور نیستن میشه من برم پیشش بمونم
~نه دخترم تو مدرسه داری باید بری مدرسه
+آخه بابا اون الان فقط منو داره خواهش می کنم اجازه بده حالش بده
~آخه...
مامان حرف بابا رو قطع کرد و گفت
٪ آره دخترم برو ولی هر لحظه بهت زنگ زدم جواب بده باشه؟؟
+چشم مامان
رفتم توی اتاقم وسایلم رو جمع کردم کوک آدرس رو برام فرستاده بود راه افتادم سمت خونش وقتی رسیدم و در زدم سریع درو باز کرد
قیافش رو دیدم وحشت کردم صورتش شده بود سفید مثل گچ دیوار و لباش خشک شده بود دستم رو گرفت آورد داخل خونه دستم رو بردم جلو و روی پیشونیش گذاشتم، یا ابوالفضل داشت توی تب می سوخت گفتم
+بدو لباست رو عوض کن بریم دکتر
_مرسی که اومدی. نمی خواد بریم دکتر
+الان وقت تشکر کردنه؟؟ وقتی گفتم پاشو یعنی پاشو پاری توی تب می سوزی
_آخه...
+آخه نداره پاشو ببینم
پاشود و لباساش رو عوض کرد ازش پرسیدم
+ماشین داری؟؟
_آره ولی الان خرابه
+خب باشه اشکال نداره اسنپ می گیرم
یه اسنپ گرفتم
ماشین که رسید سوار شدیم و یه دکتر رسیدیم وقتی وارد بیمارستان شدیم یهو کوک گفت
_سرم داری گیج میره الان بی هوش میشم
و افتاد زمین و بی هوش شد
چند نفر اومدن بلندش کردم و روی یه تخت توی یه اتاق گذاشتن
دکتر اومد بالا سرش و منو از اتاق بیرون کردن منم روی یه صندلی نشستم بغض داشت گلوم رو پاره می کرد تا جایی که تحملم تموم شد و گریه کردم از شدت گریه دستام میلرزید
یه پرستار اومد پیشم و دلداریم داد تا اینکه یهو دکتر از اتاق اومد بیرون و داد زد...
اینم از این پارت میدونم تهش هیجانی شد ولی تا پارت بعد باید صبوری کرد😁💜❤
ویو یونا
دیدم کوک پیام داده و نوشته سلام خوبی؟؟ من وحشتناک سرما خوردم حالم خیلی بده بعد مامان و بابام یه کشور دیگه ان و من تنهام میشه بیای پیشم بمونی؟؟(چه زود پسر خاله شد😂)
براش نوشتم اگه بابام بزاره حتما میام وایسا بهش بگم
رفتم پایین دیدم بابام با مامانم روی مبل نشسته بودن و فیلم میدیدن
+بابا
~بله دخترم
+بابا یکی از دوستای صمیمیم سرما خوردگی شدید گرفته حالش بده بعد مامان و باباش این کشور نیستن میشه من برم پیشش بمونم
~نه دخترم تو مدرسه داری باید بری مدرسه
+آخه بابا اون الان فقط منو داره خواهش می کنم اجازه بده حالش بده
~آخه...
مامان حرف بابا رو قطع کرد و گفت
٪ آره دخترم برو ولی هر لحظه بهت زنگ زدم جواب بده باشه؟؟
+چشم مامان
رفتم توی اتاقم وسایلم رو جمع کردم کوک آدرس رو برام فرستاده بود راه افتادم سمت خونش وقتی رسیدم و در زدم سریع درو باز کرد
قیافش رو دیدم وحشت کردم صورتش شده بود سفید مثل گچ دیوار و لباش خشک شده بود دستم رو گرفت آورد داخل خونه دستم رو بردم جلو و روی پیشونیش گذاشتم، یا ابوالفضل داشت توی تب می سوخت گفتم
+بدو لباست رو عوض کن بریم دکتر
_مرسی که اومدی. نمی خواد بریم دکتر
+الان وقت تشکر کردنه؟؟ وقتی گفتم پاشو یعنی پاشو پاری توی تب می سوزی
_آخه...
+آخه نداره پاشو ببینم
پاشود و لباساش رو عوض کرد ازش پرسیدم
+ماشین داری؟؟
_آره ولی الان خرابه
+خب باشه اشکال نداره اسنپ می گیرم
یه اسنپ گرفتم
ماشین که رسید سوار شدیم و یه دکتر رسیدیم وقتی وارد بیمارستان شدیم یهو کوک گفت
_سرم داری گیج میره الان بی هوش میشم
و افتاد زمین و بی هوش شد
چند نفر اومدن بلندش کردم و روی یه تخت توی یه اتاق گذاشتن
دکتر اومد بالا سرش و منو از اتاق بیرون کردن منم روی یه صندلی نشستم بغض داشت گلوم رو پاره می کرد تا جایی که تحملم تموم شد و گریه کردم از شدت گریه دستام میلرزید
یه پرستار اومد پیشم و دلداریم داد تا اینکه یهو دکتر از اتاق اومد بیرون و داد زد...
اینم از این پارت میدونم تهش هیجانی شد ولی تا پارت بعد باید صبوری کرد😁💜❤
- ۱۸.۹k
- ۱۹ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط